عروسی دایی

ساخت وبلاگ

خب عروسی دایی کوچیکه هم تمام شد و برگشتیم خونه هامون

این تعطیلات چن روزه همه رفتیم شهرستان و دورهم بودیم و خوش گذشت

عکسای قشنگی هم گرفتم اما کم بود

ولی چقدررر خرج شد برای این عروسی

واقعا احساس پوچی میکنم که این همه پول دادیم ارایشگاه و اخرشم اونجور که دلم میخواست نشد

ینی واقعا این ارایشگاها شورشو دراوردن

و من بیشتر حالم از بیمارستان کوفتی بهم میخوره با این چندرغاز حقوق و شرایط سخت استخدامی و گزینش که اخرشم با این همه کار و شیفت دادن میان زیرابتو میزنن !

از استخدام شدن متنفر شدم

فقط کاره ازاد !

عروسی هم خوب بود کلی رقصیدیم فامیلا بودن و خوش گذشت

ولی به خاطر کفش پاشنه بلند پاهای من که داغون شد دیگه کفاشمو یه دراوردم و رفتم وسط

لباسمم خیلی بلند بود کل سالنو جارو کرد

موهامم یه وری اونوری بود که خوشم نمیاد و اصلا به دلم نبود

کلا موهامو دوس داشتم شلخته تر باشه

ارایش هم که با اون هزینه میتونستیم کلی لوازم ارایشی خوب بگیریم و قشنگ تر به سلیقه ی خودمون ارایش کنیم

اینم شد یه تجربه که دیگه ارایشگاه نرم !

خلاصه اینکه خستگی عروسی بیشتر بود

از یک رفتیم ارایشگاه تا ۹ شب اخرم هی میگفتن یه ساعت دیر اومدین !!

واقعا حالمو بهم میزنه این چیزا !

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 23:12 توسط brnbt  | 

فصل جدید زندگیه من...
ما را در سایت فصل جدید زندگیه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7frghbtf بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1402 ساعت: 14:15